عاقبت اندیشی

فردی از یک آسایشگاه روانی بازدید میکرد، به شخصی از ساکنان آنجا برخورد کرد که با حالتی راضی و خوشنود در یک صندلی به عقب و جلو تاب میخورد و مرتباً زیر لب میگفت: « لیلو، لیلو، .... »

از پرستار آنجا پرسید: « این مرد چه ناراحتی دارد؟ »

پرستار توضیح داد: « میدانید آقا، لیلو نام زن بی وفایی است که او را ترک کرد. »

بازدیدکننده به گردش خود ادامه داد. کمی بعد به یک سلول رسید که دیوارهای داخلش را با ابر پوشانده بودند. در آنجا شخصی مرتباً سرش را به دیوار میکوبید و فریاد میکشید: « لیلو، لیلو، .... »

بازدیدکننده پرسید: « چرا این مرد فریاد میزند، لیلو؟ »

پرستار پاسخ داد: « اوه؛ این همان مردی است که لیلو بالاخره با او ازدواج کرد! »

بیشتر ما خواهان چیزی هستیم که عاقبتش رو نمیدانیم. بهتره که قبل از هر کاری تمام عواقب آن را در نظر بگیریم.

اگر بروید و آن کسی که با لیلو ازدواج کرد را پیدا کنید، همه ی بدبختیهای شما از بین میرود و بی معنا میشود.