وقتی عاشق میشیم تلاش میکنیم چاردیواری آدما رو بشکنیم بریم تو. یادمون
میره، چیزی که عاشقش شدیم همون چهارتا دیوار بوده، نه آدم توش .
فردا
و دیروز با هم دست به یکی کردند. دیروز با خاطراتش مرا فریب داد فردا با
وعده هایش مرا خواب کرد . وقتی چشم گشودم امروز گذشته بود .
می دونی چرا بین انگشتان دست فاصله هست؟ چون یه روزی یه دستی پیدا می شه که این فاصله رو پر کن .
آنچه کرم ابریشم، تا پایان دنیا میپندارد، در نظر پروانه، اغاز زندگیست .
فرشتگان
از خدا پرسیدن: خدایا تو که بشر رو انقدر دوست داری چرا غم را آفریدی ؟
خدا گفت : غم را به خاطر خودم آفریدم چون این مخلوقه من تا غمگین نباشه به
یاد خالقش نمی افته .
اگر کتاب زندگی چاپ دوم می داشت هرگز نمی گذاشتم که اینقدر غلط چاپی داشته باشد .
به او گفتم غمگین ترین ترانه را برایم بخوان چشمهایش را بست و آرام آرام گریست .
بجای
دسته گلی که فردا در قبرم نثار می کنی امروز با شاخه گلی کوچک یادم کن به
جای سیل اشکی که فردا بر مزارم می ریزی امروز با تبسمی شادم کن به جای متن
های تسلیت که فردا برایم می نویسی امروز با یک پیغام کوچک خوشحالم کن من
امروز به تو نیاز دارم نه فردا.
بعضی کلمات همانند سکه بر اثر زیادی استعمال ساییده میشوند و نقش و نگارشان محو میشود، آزادی هم یکی از این کلمات است.
مثل خردمندان فکر کنید اما با مردم به زبان خودشان حرف بزنید . «ویلیام بولریتس»
اینگونه زندگی کنیم: ساده اما زیبا، مصمم امابی خیال، متواضع اما سربلند، مهربان اما جدی، سبز اما بی ریا، عاشق اما عاقل.
دستم بوی گل می داد. مرا به جرم گل چیدن گرفتند و محاکمه کردند هیچ کس با خود فکر نکرد که شاید من گلی کاشته باشم .