گالری بهترین تصاویر | اس ام اس عاشقانه

عکس بازیگر‌| عکس خواننده | اس ام اس عاشقانه | تصویر بک گراند

گالری بهترین تصاویر | اس ام اس عاشقانه

عکس بازیگر‌| عکس خواننده | اس ام اس عاشقانه | تصویر بک گراند

داستان سیب زمینی

داستان

معلم یک کودکستان به بچه های کلاس گفت که میخواهد با آنها بازی کند . او به آنها گفت که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکی بردارند و درون آن به تعداد آدمهایی که از آنها بدشان میآید ، سیب زمینی بریزند و با خود به کودکستان بیاورند

فردا بچه ها با کیسه های پلاستیکی به کودکستان آمدند . در کیسه بعضی ها 2 بعضی ها 3 ، و بعضی ها 5 سیب زمینی بود

معلم به بچه ها گفت : تا یک هفته هر کجا که می روند کیسه پلاستیکی را با خود ببرند . روزها به همین ترتیب گذشت و کم کم بچه ها شروع کردند به شکایت از بوی سیب زمینی های گندیده . به علاوه ، آن هایی که سیب زمینی بیشتری داشتند از حمل آن بار سنگین خسته شده بودند . پس از گذشت یک هفته بازی بالاخره تمام شد و بچه ها راحت شدند


معلم از بچه ها پرسید : از اینکه یک هفته سیب زمینی ها را با خود حمل می کردید چه احساسی داشتید ؟

بچه ها از اینکه مجبور بودند ، سیب زمینی های بد بو و سنگین را همه جا باخود حمل کنند شکایت داشتند

آنگاه معلم منظور اصلی خود را از این بازی ، این چنین توضیح داد

این درست شبیه وضعیتی است که شما کینه آدم هایی که دوستشان ندارید را در دل خود نگه می دارید و همه جا با خود می برید . بوی بد کینه و نفرت قلب شما را فاسد می کند و شما آن را به همه جا همراه خود حمل می کنید . حالا که شما بوی بد سیب زمینی ها را فقط برای یک هفته نتوانستید تحمل کنید

پس چطور می خواهید بوی بد نفرت را برای تمام عمر در دل خود تحمل کنید؟

خود را با رنگ ها بشناسید!!!

طبق گفته ی روانشناسان همه ما به نحوی تحت تاثیر رنگها هستیم و به عبارت دیگر خود «واقعی» مان را با این رنگ ها نشان می دهیم.برای هر فرد رنگ مخصوصی وجود دارد که می تواند بر زندگی او تاثیر بگذارد.جالب است،نه!!!!!!

اینکه شما بدانید برای اسمتان رنگ مخصوصی وجود دارد و می توانید راز شخصیتی خود را از لابلای آن دریابید،باید بسیار جالب و هیجان انگیز باشد

                               پس به ادامه ی مطلب توجه کنید!

ادامه مطلب ...

یاد بگیریم که!!!

یاد گیریم که.....
-
با احمق بحث نکنیم و بگذاریم در دنیای احمقانه خویش  خوشبخت زندگی کند.
 -
با وقیح جدل نکنیم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روح ما را تباه می‌کند.
 -
از حسود دوری کنیم چون اگر دنیا را هم به او تقدیم کنیم باز از زندان تنگ حسادت بیرون نمی آید.
-
تنهایی را به بودن در  جمعی که ما را از خودمان جدا می کند، ترجیح دهیم.
-
از «از دست دادن»  نهراسیم که ثروت ما به اندازه شهامت ما در نداشتن است.
-
بیشتر را بر کمتر ترجیح  ندهیم که قدرت ما در نخواستن   منفعت ما در سبکباری است.
-
کمتر سخن بگوییم که بزرگی ما در حرفهایی است که برای نهفتن داریم، نه برای گفتن.
-
از سرعت خود بکاهیم، که آنان که سریع تر می دوند، فرصت اندیشیدن به خود نمی دهند.
-
دیگران را ببینیم، تا  در دام خویشتن محوری، اسیر نشویم.
-
از کودکان بیاموزیم،  پیش از آن که بزرگ شوند و دیگر  نتوان از آنان آموخت

نظر یادت نره!!!.

چند توصیه مهم

 در برخورد با خودت ، از عقلت، ودر برخورد با دیگران ، از قلبت استفاده کن.

برای هر دقیقه ای که تو از دست کسی عصبانی میشوی ، 60 ثانیه شادی را که دیگر برنمیگردد ، ازدست میدهی .

 زبان عملا وزنی ندارد   ولی معدود افرادی هستند که میتوانند انرا نگهدارند.

زبان تند هیچ استخوانی را نمیشکند اما قلب را حتما میشکند

 نگرانی ، فردا را از مشکلات خالی نمیکند ، بلکه فقط امروزت را از قدرت و کارایی تخلیه می کند.

دشوارترین مرحله زندگی زمانی نیست که هیچ کس ترا درک نمیکند بلکه ، ان زمانی است که تو، خودت را درک نمیکنی.

تو نمیتوانی گذشته را تغییر دهی ولی میتوانی زمان حال را با نگرانی نسبت به اینده خراب کنی.

 هر رویایی که دلت میخواهددر سر بپروران  و هر جا که دوست داری برو و هر حرفه ای را که دوست داری انتخاب کن و و همانی باش که دوست داری باشی زیرا تو فقط یکبار زندگی میکنی و فقط  یک شانس برای انجام تمامی ان چیزهایی که دوست داری خواهی داشت .

منتظر نظرات شما دوستان عزیز هستم!

دانشجوهایی که خالی می بندند!!!!!

چهار دانشجو که به خودشان اعتماد کامل داشتند یک هفته قبل از امتحان پایان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر دیگر حسابی به خوشگذرانی پرداختند. اما وقتی به شهر خود برگشتند متوجه شدند که در مورد تاریخ امتحان اشتباه کرده اند و به جای سه شنبه، امتحان دوشنبه صبح بوده است. بنابراین تصمیم گرفتند استاد خود را پیدا کنند و علت جا ماندن از امتحان را برای او توضیح دهند.
آنها به استاد گفتند: « ما به شهر دیگری رفته بودیم که در راه برگشت لاستیک خودرومان پنچر شد و از آنجایی که زاپاس نداشتیم تا مدت زمان طولانی نتوانستیم کسی را گیر بیاوریم و از او کمک بگیریم، به همین دلیل دوشنبه دیر وقت به خانه رسیدیم.».....استاد فکری کرد و پذیرفت که آنها روز بعد بیایند و امتحان بدهند. چهار دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد و به هر یک ورقه امتحانی را داد و از آنها خواست که شروع کنند....آنها به اولین مسأله نگاه کردند که 5 نمره داشت. سوال خیلی آسان بود و به راحتی به آن پاسخ دادند......سپس ورقه را برگرداندند تا به سوال 95 امتیازی پشت ورقه پاسخ بدهند که سوال این بود:
« کدام لاستیک پنچر شده بود؟»